جان جز پيش خود چمانه منه

شاعر : سنايي غزنوي

طبع جز بر مي مغانه منهجان جز پيش خود چمانه منه
آنچنان در شرابخانه منهباده را تا به باغ شايد برد
نام او آب نار دانه منهگر چه همرنگ نار دانه بود
پاي اندر چنان ستانه منهدر هر آن خانه‌اي که مي نبود
چشم بر روي آسمانه منهتا بود باغ آسمان گردان
دست جو بر بر چغانه منهروي جز بر جناح چنگ ممال
رنج بر طبع شادمانه منهگر نخواهي که در تو پيچد غم
بر بد و نيک او بهانه منهبد و نيک زمانه گردانست
پس تو دل نيز بر زمانه منهبخردان بر زمانه دل ننهند